عشق است پاییز

دست نوشته‌های یه پسر پاییزی

عشق است پاییز

دست نوشته‌های یه پسر پاییزی

خیلی ریلکس



بعضی وقت‌ها از خودم تعجب می‌کنم که چرا اینقدر آرم و ریلکس هستم. گاهی فکر می‌کنم مثل کورکدیل خونسرد آفریده شدم، می‌پرسید چرا؟
نمونه‌اش این که امروز باید نقشه یک غرفه نمایشگاهی رو بکشم و تا ظهر تحویل بدم، بعد از ظهر هم ارائه دارم و باید خودم رو آماده کنم، فردا هم امتحان ریاضی و هیدرولیک نئوماتیک دارم و خیلی ریلکس نشستم دارم پست می‌ذارم.

در آستانه امتحان


حال که گردش ایام دون بر وفق مراد ما نرفت و قمر را در عقرب دیده‌ام و به جبر روزگار پتیاره و بوقلومن صفت در آستانه امتحانات پایان ترم قرار گرفته‌ام گفتم چند خطی نصیحت (شما بخوانید وصیت) بنویسم و بگذارم که آینه عبرت شود که این عبرت از آن عبرت‌ها خواهد شد.
در ابتدا خودم و شما را به تقلب دعوت می‌کنم که هرکس به هر جایی رسید از تقلب بود و بس، به قول شاعر گفتنی: « برو تقلب کن مگو چیست تقلب» که شیخ را روزی پرسیدند دانشجوی بی تقلب به چه ماند گفت به زنبور بی‌عسل، از این جماعت می‌بایست فرار کرد، زیرا از دو حالت خارج نیستند، یا بی‌عرضه‌اند یا اینکه خرخون هستند، و گفتند یا شیخ  مدرک دکترا از چه بگرفتی فرمود از متقلبان، هر چه آنان کردند و در نظرم خوش آمد همان کردم.
نکته دیگر آنکه در این ایام از عمه استادان غافل نشوید که در شب‌هایی که به سختی بیدارید و مشغول درس خواندن هستید ذکر آنان عجیب آرامش بخش است، که ذکر عمه استاد قبل از امتحان ممد حیات است و بعد از آن مفرح ذات.
در آخر سخن کوتاه کنم که مطلب از حوصله خارج نشود، الهی ما را آن ده که آن به و ما را نگذار به استاد و اشک‌های پایان ترم.

پی‌نوشت: با تشکر از اُدبا و قًدمای درون